گفته بود می رود جنوب . طرفای بندر .  شب زنگ زده بود  گفت دارد بر می گردد که فردا صبح پیش من است که دلش برایم خیلی تنگ شده است.  صبح فردایش جنازه اش را پیدا می کنن. شمال . جاده هراز. تصادف بدی بوده. جسدش پرت شده بود بیرون . البته بیشترش. دستش ولی جا مانده بود توی ماشین . در دست دختری جوان .