اکنون و اینجا هوای همیشه ات را نمی خواهم نشانی خانه ات کجاست ؟

سوم راهنمایی بودم که دایی احمد یه روان نویس آبی به من هدیه داد و همون سال با همون روان نویس آبی پشت دفتر الهام ، ملیحه ،مهناز،ام البنین ،سوده ... یادگاری می نوشتم:                                                             

خانه دوست کجاست؟ /در فلق بود که پرسید سوار   آسمان مکثی کرد / رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت / نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است / و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است / پس به سمت گل تنهایی می پیچی / دو قدم مانده به گل / پای فواره جاوید اساطیر می مانی و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد / در صمیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی / کودکی می بینی رفته از کاج بلندی بالا جوجه بر دارد از لانه نور / و از او می پرسی : خانه دوست کجاست .

 

 

و حالا فقط خدا می دونه خونه  الهام کجاست ،خونه ملیحه ، مهناز، ام البنین ،سوده ...